همشهری آنلاین_مریم قاسمی: و زمینهای بلااستفاده و بایر فراوانی در این منطقه وجود داشت، برخی کارخانهها در این محدوده ساخته شدند که یکی از آنها کارخانه مهماتسازی ایرفو در شهرک ولیعصر(عج) بود.
از آغاز دوران دفاعمقدس که دشمنان قسم خورده و کشورهای غربی به یاری رژیم بعث عراق آمده بودند و با سلاحهای پیشرفته و جدید از آنها پشتیبانی میکردند، ایران درتحریم شدیدی قرار داشت. بنابراین دانشمندان و نخبگان ایرانی به این نتیجه رسیدند که برای مقابله با ارتش سر تا پا مسلح دشمن باید خودشان دست به کار شوند و برای آمادگی و دفاع دربرابر هجوم بیگانگان کاری کنند که نتیجه آن ساخت و راهاندازی کارخانههای مهماتسازی برای تأمین نیازهای جنگی رزمندگان اسلام بود.
چندماه از شروع جنگ تحمیلی نگذشته بود که کارخانه مهماتسازی ایرفو، با اتکا به دانش و توان متخصصان و کارشناسان ایرانی، خط تولید و ساخت انواع مهمات و ادوات جنگی از جمله خمپاره و گلوله توانست بخشی از نیاز رزمندگان در جبهههای جنوب و غرب کشور را تأمین کند.
به گفته برخی از کارگران کارخانه مهماتسازی ایرفو که بازنشسته شدهاند، در آن دوران فعالیت این مرکز بهصورت شبانهروزی درآمده بود تا مهمات مورد نیاز جبههها تأمین شود. البته کارخانه مهماتسازی ایرفو پس از دوران جنگ به کارگاه بزرگ ساخت و عرضه قطعات چدنی و... تبدیل شد. اینجا تنها مرکز تاریخی دفاعمقدس درحوزه ساخت وسایل و مهمات جنگی در جنوب شهر است که پس از گذشت بیش از ۴ دهه فعالیت قرار است به مرور زمان از محدوده شهری خارج شود.
- نخستین شهید ترور در دوران دفاع مقدس
شروع جنگ تحمیلی با حوادث و رویدادهای تلخی همراه بود. منافقان در داخل کشور با ایجاد ناامنی و ترور تلاش میکردند به انقلاب ضربه بزنند و با تضعیف روحیه مردم باعث شکست رزمندگان در جبهههای حق علیه باطل شوند. منافقان افراد فعال که پشتیبانی و تدارکات جبههها را برعهده داشتند را شناسایی و آنها را به شهادت میرساندند. یکی از آنها شهید والامقام «مناف کوه زارع» بود که از ابتدای جنگ در اعزام رزمندهها به جبههها و تدارکات جنگ نقش ویژهای داشت و در یکی از روزهای سال ۱۳۶۲ در وقت اذان ظهر هنگام رفتن به مسجد توسط منافقان به ضرب گلوله به شهادت رسید.
- اعزام رزمندهها از مساجد محل
مساجد از گذشته تاکنون از مهمترین پایگاههای عقیدتی و مذهبی به شمار میروند که در تاریخ نیز جولانگاه حماسه ماندگار بودهاند. در دوران دفاعمقدس مسئولان کاروان راهیان کربلا، رزمندگان مهمترین مساجد منطقه از جمله امام هادی(ع) در شهرک ولیعصر(عج) خیابان جلالی جنوبی، جامع المهدی(عج) در بلوار معلم نرسیده به چهارراه یافتآباد، صاحبالزمان(عج) در بلوار معلم، امیرالمؤمنین(ع) در خیابان شهید نیک ملکی، امام حسن عسکری(ع) در شهرک امام خمینی(ره)، مسجدجامع حسینی در خیابان شادآباد و... بود و خانواده از این مکانهای مقدس فرزندان و همسرانشان را به جبهههای حق علیه باطل بدرقه میکردند. در دوران دفاعمقدس شهیدانی که از مسجد محل زندگی خود عازم جبهه میشدند و به فیض شهادت نایل میآمدند، بعد از بازگشت پیکر مطهرشان نمازجماعت در مسجد محله برپا و با حضور چشمگیر اهالی به سمت گلزار شهدا در بهشت زهرا(س) تشییع میشدند.
- جنگ زدهها هنوز اینجا زندگی میکنند
خونگرم و صمیمی هستند. بین خودشان به لهجه عربی صحبت میکنند، اما بعد از گذشت نزدیک به ۴ دهه سکونت در منطقه ۱۸ کم و بیش زبان فارسی و آذری را متوجه میشوند و حتی صحبت میکنند. این وصف حال گروهی از جنگ زدگان خرمشهری و جنوبی کشور مثل بوشهر است که پس از تخریب خانههایشان توسط رژیم بعثی با موشک به تهران آمدند و در منطقه ما و در جنب بوستان قائم(عج) در بلوار معلم ساکن شدند. تعداد جنگ زدههای ساکن در منطقه ۱۸ به بیش از ۱۵ خانوار میرسید که به مرور زمان و مهاجرت برخی از آنها به زادگاهشان، اکنون به ۶ خانوار رسیده است.
- اعزام رزمندهها از مساجد محل
مساجد از گذشته تاکنون از مهمترین پایگاههای عقیدتی و مذهبی به شمار میروند که در تاریخ نیز جولانگاه حماسه ماندگار بودهاند. در دوران دفاعمقدس مسئولان کاروان راهیان کربلا، رزمندگان مهمترین مساجد منطقه از جمله امام هادی(ع) در شهرک ولیعصر(عج) خیابان جلالی جنوبی، جامع المهدی(عج) در بلوار معلم نرسیده به چهارراه یافتآباد، صاحبالزمان(عج) در بلوار معلم، امیرالمؤمنین(ع) در خیابان شهید نیک ملکی، امام حسن عسکری(ع) در شهرک امام خمینی(ره)، مسجدجامع حسینی در خیابان شادآباد و... بود و خانواده از این مکانهای مقدس فرزندان و همسرانشان را به جبهههای حق علیه باطل بدرقه میکردند. در دوران دفاعمقدس شهیدانی که از مسجد محل زندگی خود عازم جبهه میشدند و به فیض شهادت نایل میآمدند، بعد از بازگشت پیکر مطهرشان نمازجماعت در مسجد محله برپا و با حضور چشمگیر اهالی به سمت گلزار شهدا در بهشت زهرا(س) تشییع میشدند.
- بیمارستان شهید فیاضبخش پذیرای مجروحان
بیمارستان شهید فیاضبخش که قدیمیترها آن را به نام شماره ۲ میشناسند، ابتدای خیابان خلیجفارس، بعد از کارخانه بیسکوییتسازی ویتانا قرار دارد. در دوران دفاع مقدس، بیمارستان شهید فیاضبخش یکی از نمایندگیهای فعال بنیاد شهید بود که با توجه به تخصص و کادر ویژه درمان، بیشتر مجروحان و زخمیهای جبههها را برای مداوا و درمان به آنجا میآوردند.
فعالیت بیمارستان شهید فیاضبخش با کادر درمانی آن در دوران دفاعمقدس شبانهروزی بود. بیشتر وقتها پزشکان و پرستاران حتی زمان استراحت و صرف غذا نداشتند و به رزمندگان مجروح خدمات میدادند. یکی از قدیمیهای بیمارستان شهید فیاضبخش نقل میکند، آن دوران فردی به نام «امیر سلطانی» که مددکار اجتماعی بیمارستان بود، شبها لباس خونآلود مجروحان جنگی را جمعآوری میکرد و به خانه میبرد و پس از شست وشو به رزمندگان تحویل میداد تا با لباس تمیز به جبههها برگردند.
- دست مریزاد تیربارچی!
یکی دیگر از خاطراتی که شهروندان منطقه از دوران دفاعمقدس بهویژه دهه ۶۰ به یاد دارند، سقوط هواپیمای شکاری عراقی در حاشیه پل ساوه بود که این حادثه شادی و نشاط ویژهای میان شهروندان به راه انداخت. این هواپیما که برای بمباران منطقه هوایی مهرآباد به خاک ایران وارد شده بود، قبل از اینکه به هدف شوم خود برسد، توسط پدافند هوایی مهرآباد مورد اصابت قرار گرفت و بعد از دقایقی در نزدیکی پل ساوه و در زمینی بایر سقوط کرد.
خبر شروع جنگ تحمیلی چطور به گوش شما رسید؟
بعــــــدازظـــــهــــر روز ۳۱ شهریورسال ۱۳۵۹ بود که نیروی هوایی عراق به پایگاههای هوایی ایران حمله کرد. آن موقع ما در حیاط خانه مشغول ذبح قربانی بودیم که صدای بمباران را شنیدیم. من و اعضای خانوادهام از خانه بیرون دویدیم و همراه اهالی محله به لب جاده ساوه رفتیم تا ببینیم چه اتفاقی افتاده. از آنجا میتوانستیم رد هواپیماهای در حال بمباران را ببینیم. فردای آن روز جنگ تحمیلی شروع شد.
چطور پای شما به جبهه باز شد؟
۲ ماه از شهادت برادر همسرم شهید «عبدالله سعدی» گذشته بود که من و باجناقم تصمیم گرفتیم به جبهه برویم. فرزند شهید سعدی پس از شهادتش به دنیا آمد، ولی با وجود چنین شرایطی که در خانواده وجود داشت، همسرم با رفتن من مخالفت نکرد. خانواده و همسران شهدا و رزمندگان، قهرمانان پنهان دوران دفاعمقدس هستند که بهطور شایستهای به نقش آنها توجه نشده است.
یعنی شهادت برادر همسرتان مسیر زندگی شما را تعیین کرد؟
پدر همسرم از مبارزان انقلابی بود و وجود او و فرزند شهیدش نه تنها در شخصیت من، بلکه در روحیات و روش زندگی همسرم نیز تأثیر گذاشته، اما پیش از شهادت عبدالله هم، مسیر زندگی من با جریان انقلاب همسو بود. من پیش از آغاز جنگ تحمیلی و در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی بهعنوان پاسدار افتخاری وارد کمیته انقلاب اسلامی شدم و مدتی بعد بهعنوان پاسدار رسمی به عضویت کمیته درآمدم. ۱۵ ماه در سیستان و بلوچستان خدمت کردم و در عملیات دستگیری اشرار و قاچاقچیان موادمخدر از ناحیه سر، کتف و دست راست جانباز شدم. مدتی حفاظت از مقرهای نظامی داخل شهر تهران را برعهده داشتم و در جبهههای جنوب و غرب هم خدمت کردم و در جبهه جنوب شیمیایی شدم.
از حال و هوای محله وصفنارد در دوران دفاعمقدس بگویید.
جنگ تحمیلی به جزئی از زندگی اهالی محله تبدیل شده بود و آنها در حالی که فرزندانشان در جبهه بودند، در کنار رسیدگی به امور معمول زندگی مانند دید و بازدیدها، برپایی مراسم و اجرای برنامههای مختلف، فعالیتهای پشت جبهه را هم انجام میدادند. برخلاف آنچه در فیلمهای تلویزیونی میبینیم، آن زمان در محلههای ما پناهگاهی وجود نداشت و موقع موشکباران دشمن، همه جمع میشدند و خط حرکت موشک را دنبال میکردند. حتی در مورد محل اصابت موشک هم حدس میزدند و با هم بحث میکردند. مسجد سیدالشهدا(ع) که در محله وصفنارد قرار داشت، در منطقه ۱۷ به مسجد مادر معروف بود و حجتالاسلام اصلانی که مسئول مسجد و از روحانیون فعال بود، همسن و سالان من را هدایت و رهبری میکرد. او پس از دوران دفاعمقدس ۳۰ سال امام جماعت مجلس شورای اسلامی بود و از سخنرانان مطرح تهران است.
شهادت کدام یک از بچهمحلهایتان بیشتر روی شما تأثیر گذاشت؟
شهید «اصغر محمدنژاد» بچهمحل من بود و از کودکی با هم بزرگ شده بودیم، اما موقع شهادتش در محله نبودم و شنیدن خبر شهادتش خیلی برایم تلخ بود. با شهید دهقان هم که جوان دلاوری بود، از زمان فعالیت در کمیته آشنا شده بودم و با هم از دوست و فامیل نزدیکتر بودیم، اما وقتی در جبهه جنوب و واحد اطلاعات لشکر سیدالشهدا(ع) بودم، او به شهادت رسید و به مراسم شهادتش نرسیدم. با هریک از شهدای محله دنیایی خاطره داشتم و تحمل شهادت همه بچهمحلهایم سخت بود، ولی جداشدن از محمدنژاد و دهقان بیشتر روی من تأثیر گذاشت.
پس از پایان جنگ تحمیلی و با وجود مشکلات جانبازی، احساس نکردید وقت استراحت رسیده و باید بیشتر از گذشته به زندگی شخصیتان بپردازید؟
خدمت به محرومان و تلاش برای رفع نیازهای افراد نیازمند آبرودار جزئی از زندگی من است و هیچوقت احساس نکردهامکاری بزرگتر از وظایف معمول خود انجام دادهام. در میان مردم منطقه ۱۷ داشتن چنین روحیهای معمول است و بسیاری از رزمندگان دوران دفاعمقدس براساس مقتضیات جامعه و خطراتی که کشور را تهدید میکند، جبهه رزم و وظایف خود را میشناسند.
نظر شما